افغانستانتحلیلزنان و حقوق بشر

یک سالگی سقوط نظام جمهوری؛ شبنم یک سال را چگونه در تاریکی گذرانده است؟

شبنم شهرزاد

خبرنگار و نویسنده

من زاده‌ای خانواده روشن‌فکر، تحصیل‌یافته و فرهنگی هستم. طی چند سال گذشته رشته‌ی ژورنالیزم فرا گرفتم و سخت وابسته‌ی آن شدم. با علاقه و تلاشی‌که به کار  در رسانه‌ها داشتم، اولین گام‌هایم را از گویندگی آغاز و تا دوره لیسانس درس خواندم، از فراگیری دوره‌های متعدد کوتاه‌مدت تا به‌دست آوردن سند لیسانس در مسلکی‌که به آن عشق می‌ورزم، را در کارنامه دارم.

نخستین صداهایم برای احقاق حقوق مردم و مبارزه در راه آزادی بیان از طریق کارکردن در رادیو بلند شد و با شور و شوق زیاد به کارم ادامه میدادم، جدی و  سخت کوش بودم تا در برنامه‌هایم اجرای عالی داشته باشم؛ حتی در مسیر راه خانه برنامه‌هایم  را تمرین می‌کردم و آمادگی می‌گرفتم، با وصف ممانعت‌ها و ناملایمت‌های اجتماعی برای آینده و کار رسانه‌یی‌ام خوش‌بین بودم و آینده را طوری تصور می‌کردم که حتی به فکرم هم نمی‌گنجید که خانه‌نشین شوم و همه آرزوهایم به خاک برابر شد. با گذشت هر روز آرزوهایم بیشتر و مبارزه‌ام قویتر می‌شد، بیشتر از پیش باورمند می‌شدم که روزی به یکایک آن‌ها خواهم رسید.

سخت کوشی‌ام مرا وا داشت  تا روز  کار کنم  و بعد از وقت به دانشگاه بروم و درس بخوانم. با پذیرفتن همه مشکلات و سختی‌های روزگار اهداف‌ام نسبت به هر چیز دیگر اولویت داشت و همین امر سبب شده بود که از طرف روز کار کنم و در خدمت به مردم و کشور مشغول باشم و از طرف شب دانشگاه بروم، باخودم  عهد بسته بودم که از بار مخارج زندگی خودم بیرون شوم؛ اما خوشبختانه که حمایت معنوی و همیشگی فامیل را با خود داشتم و به مسله اطلاع‌رسانی به مثابه یک رسالت بزرگ و مهم در برابر مردم و جامعه می نگریستم و همین امر سبب شده بود که دوره آموزشی خبرنگاری عملی را با آژانس خبری پژواک آغاز و بعد از ختم آن بنابر درخواست مسوولین این آژانس برای ادامه کار، مدت سه سال با آن‌ها کار کردم.

از این‌که ژورنالیزم مسلکی است که در هر بخش آن باید تجربه داشت، من هم پابند بر همین اصول و ضرورت کارکردن در بخش تصویر، کارم را با واحد سیاسی و خبر تلویزیون جهان به‌حیث گزارشگر ادامه دادم که هم خوبی‌های خودش را دارد و هم باید بخاطر تهیه دو دقیقه گزارش تمام روز کار می‌کردیم که برایم تجربه نو و نهایت خوشایند بود. بعد از یک دوره‌ای پرکار با کسب تجارب خوب و کار با رسانه‌های صوتی، آنلاین، تصویری وایفای نقش پل ارتباطی میان مردم و حکومت، خواستم که برعکس مسله را نیز باید در کارنامه داشته باشم و بنابر ضرورت جدی به یک تیم کاری رسانه یی متهعد و منسجم در بخش مطبوعات یک ارگان دولتی با چهارتن از همکاران پا به ادامه فعالیت در وزارت فواید عامه گذاشتیم و متعهدتر از قبل و با پذیرفتن همه کمی و کاستی اینبار صدای نا شنیده ای دولت شدیم تا برای مردم برسانیم.

داشتن هدف راه هر انسانی را برای زندگی تعین می‌کند تا مطابق آن پله به پله پیش برود، با سعی و تلاش جدی خود را به آن برساند. من هم برای اهداف بلند و آینده نهایت باورمند بودم و فکر می‌کردم که روزی شرایط بهتر خواهد شد و با گذشتن از پله‌ها به جایگاه اصلی‌ام خواهم رسید.

بعد از مبارزه‌ی زیاد در وزارت فواید عامه، در اداره ملی تنظیم امور آب در بست‌های مهم و کلیدی درخواست داده شارت لیست شدم و امتحان را سپری کرده، موفق و با یک شوق و علاقه برای احراز کرسی که برایش برنامه‌ریزی عالی کرده بودم و تلاش به خرچ داده بودم، آمادگی کامل داشتم تا از این طریق هم به خواسته‌ام برسم. هم تجارب جدید حاصل کنم و هم خدمت به مردم. صبح همان روز بایک ایده‌ی عالی خودم را آماده ساختم که برای امضای قرار داد بروم. درمسیر راه بودم که برایم زنگ همکاران آمد، گفتن زحمت نکشید و نیاید که سرگردان می شوید. پرسیدم چرا چه شده گفتند که رییس‌جمهور غنی فرمان صادر کرده و معاشات ان تی ای NTA را به بخش امنیتی اختصاص داده و چون بستی که قرار است شما در آن گماشته شوید، معاش آن هم ان تی ای است، این‌که چقدر آمادگی گرفته بودم سر جایش؛ اما بغضی‌که گلویم را فشار میداد، را به سختی تحمل کردم و با یک مایوسیت بی‌بدیل به خانه برگشتم. اما خیانت غنی را هیچگاه فراموش نمی‌کنم. چون نه تنها این کارش موثر نبود بلکه او پول برای بخش امنیت هم نرسید و خودش به این بهانه پول هارا برای روز فرارش جمع می‌کرد. این نمونه کوچک این خیانت بزرگ اشرف غنی بود که در حق کسانی‌که از این طریق آ« امرار معاش می‌کردند انجام داده بود. قضیه درست یک ماه قبل از فرار اش اتفاق افتاده بود، این‌که بالای روحیه من چقدر تاثیر بد مانده بود و تمام تلاش‌های که کرده بودم ضرب صفر شد.

اما ای کاش، این تمام همه بدبختی و ناهنجاری در برابر یک قشر مهم و آینده‌ساز جامعه می‌بود، متاسفانه که بعد از دوره جمهوریت یک صفحه تاریک در زندگی دختران و زنان رقم خورد و آینده مبهم برای شان فصل باز کرد که تمام شدنی نیست. نیمی از پیکر جامعه که قبلا در تمام عرصه‌ها پیشرفت‌های چشم‌گیر و قابل ستایش داشتند، موثریت کار و دست‌آوردهای پسین‌شان حتی تا جهان طنین‌انداز شده بود، چراغ آرزوهای شان یکبار خاموش و تاریک شد.

نه تنها مسله کار آن‌ها جدی گرفته نشد، بلکه آموزش که حق مسلم دختران است و شریعت نیز به آن تاکید دارد، از آنان گرفته و اعمال محدودیت‌ها روز تا روز در برابر آن‌ها به ویژه بانوان خبرنگار افزایش یافت و آزادی بیان کمرنگ و سانسور رسانه‌ها نیز اضافه گردید که یاد آوری روزهای تلخ سرنوشت و از دست دادن شانس‌ها و بی‌سرنوشت ماندن نمونه‌ای مثال ده‌ها دختری افغان است که در این نوشته به آن اشاره کردم و ثمره آن متاسفانه، یاس و ناامیدی، افسردگی روحی، روانی و   دست شستن از آینده را می‌توان مشخص ساخت. من و صدها دختر دیگر که با خون دل و شرایط خراب اقتصادی و اجتماعی مبارزه کرده تحصیل کردیم، بیشتر از ۱۳ سال انجام وظیفه آینده را بر وفق خواسته‌های مان ترسیم کرده بودم، به‌خاک یکسان گردید و خانه نشین بودن را برای مان تحفه دادند و مبارزه‌ام بی‌ثمر ماند.

بی کاری، عدم مصئونیت جانی و شغلی، ایجاد مشکلات جدی روانی برای هر جوان که قبلا وظیفه داشت و نیز جهنم ساختن روی زمین ثمره ای بی‌بدیل سقوط دوره جمهوریت و حاکم شدن دولت امارت اسلامی برای نیمی از پیکر جامعه بود.

این قشر مهم اکنون در صدد فرار از کشور با استفاده از همه گزینه‌های ممکن هستند، تا زندگی کردن به کشوری دیگر دنبال آرزوهای  گم‌شده‌شان بروند.

افغانستان از جمله کشورهای در حال توسعه بود که جوانان آن سعی بر آن داشتند تا آن را به رشد و شگوفایی برسانند و مثل مادر خدمت کنند تا الگوی خوب برای جهانیان قرار بگیرند؛ اما رییس‌جمهور با همه دارو دسته‌اش یک ملت را فروخت و فرار را بر قرار ترجیح داد و نسل آینده‌ساز افغانستان را به تباهی کشانید. عیش و عشرت خود را نسبت به همه‌چیز اولویت داد و کشوری را که داشت روز تا روز از لحاظ اجتماعی، اقتصادی، فرهنگی و سیاسی توسعه می‌افت کلا ازبین بردند. اهداف عالی جوانان را به خاک دان برابر کردند پول ملت را با خود برده‌اند، حالا فقط به این امید هستیم که خداوند از آن‌ها سخت پرسان کند و  آن روز در دادگاه خداوندی چه خواهند گفت و چه خواهند کرد.

من که یکی از همین جوانانی هستم که روحیه‌ام به‌شدت صدمه دیده است، روان خوبی ندارم، وظیفه‌ام را از دست دادم، فعالیت‌های مدنی‌ام کلا متوقف و نویسندگی را که بیشتر از هرچیزی دوست داشتم، ترک کردیم و در حالتی خنثی به‌سر می‌برم و با گذشت یک سال هنوز به‌خود نیامده‌ام و فکر می‌کنم سقوط نظام و برایند آن شاید یک خواب بوده که می‌بینم؛ اما وقتی متوجه می‌شوم می‌بینم که نه؛ متاسفانه حقیقت است و تمام معنویات کشور و مردم ضرب در صفر شده و محدودیت‌ها با گذشت هر روز در برابر اقشار جامعه به‌خصوص زنان و دختران افزایش می‌یابد که این حالت روح‌ام را بیشتر ضربه می‌زند و متاسفانه که حالا راه‌ام را گم کردم که کجا باید رفت و چه می‌خواستم انجام دهد.

کار کردن در شرایط فعلی یک نیاز مبرم برای حمایت فامیل‌هاست که اکثرا دختران بار مسوولیت آن را می‌کشند اما با ذره‌بین هم که جست‌وجو کنی پیدا نمی‌شود، چه برسد به حمایت مالی و پیشبرد یک فامیل. حالا ما مانده‌ایم و این همه ناهنجاری‌ها و روزهای تاریک که یک روزش مثل سال می‌گذرد.

از مسوولان امارت اسلامی تقاضا می‌کنم که محدودیت‌ها در برابر دختران و زنان را از میان بردارد، درب مکاتب و دفاتر را به‌روی آنان باز و زمینه کار را مهیا بسازند تا بیشتر از این افراد آگاه، فهمیده و با سواد مجبور به ترک وطن و خدمت به کشورهای بیگانه نشوند.

Related Articles

جواب دهید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

Back to top button