بیاننیوز
سید محمد فیروزی (دانشجوی دکتری جامعهشناسی، دانشگاه یزد و عضو هیئتعلمی دانشگاه بغلان، افغانستان، نویسندۀ مسئول)
۲. مبانی نظری و تجربی تحقیق
بخش سوم
براساس نظریه آنومی و گرایش به مواد مخدر مرتن ، انحراف زمانی پدیدار میشود كه ميان اهداف و وسايل دستيابي به آن تضاد وجود داشته باشد. فرد از جامعهاي كه در واقعيت آرمانهاي خود را ناديده ميگيرد، بيگانه ميشود. اين فشار بهويژه در ميان بخشهاي آسيب پذير جمعيت گرایش به مواد مخدر را افزایش میدهد؛ افرادي كه از هر فعاليتي برای دستيابي به اهداف اجتماعي دوري ميكنند و طرفدار كجروی ميشوند؛ بنابراین، پناه بردن به مصرف مواد مخدر به معتاد اجازه ميدهد تا وقت و انرژي
خود را براي دستيابي به اهداف قابلحصول صرف كند و مصرف مواد مخدر را بيشتر كند (آبادینسکی، ۱۳۸۲، ص. ۲۱).
براساس نظریه معاشرت افتراقي، همانطور كه ادوين ساترلند (۱۹۷۳) ميگويد، معاشرت افتراقي، چگونگي انتقال رفتار مجرمانه را تبيين ميكند. معاشرت افتراقي جزو نظريههاي يادگيري است كه ب اساس آن، رفتار مجرمانه آموخته مي¬شود و يادگيري اساسي در درون گروه¬هاي نخستين فرد رخ مي¬دهد. يادگيري مؤثر به ميزان، شدت، فراواني و مداومت ارتباط وابسته است. با توجه به مصرف مواد مخدر، معاشرت افتراقي ميتواند بهعنوان يك مقياس در نظر گرفته شود. در يك طرف، مقياس معاشرتهاي كجروانه و در طرف ديگر معاشرتهاي معمولي اجتماعي انباشته مي¬شود. در برخي ديدگاههاي نظري، مصرف مواد هنگامي شروع مي¬شود كه معاشرتهاي كجروانه (مصرف¬كنندگان مواد) بيشتر از معاشرت¬هاي معمولي اجتماعي آنها باشد. درواقع به نظر مي¬رسد شروع مصرف مواد مخدر بهطور كامل وابسته به معاشرت با همسالان باشد. داستر (۱۹۷۰، ص. ۱۸۰) مينويسد: اولين منبع ارتباط با مواد مخدر(هرويين) معمولاً يك دوست است. مصرفكنندگان معمولي، اولين مزه تعارف مواد را از سوي معتادان تازهكار دريافت نميكنند:. غالباً درپی ملاقات دوستي كه در اين راه دستگير شده و ب صورت مثقال مصرف ميكند، بهسوي هرويين سوق داده ميشوند. فرد بهندرت براي اولين بار خريدار مواد مخدر ميشود؛ بنابراين شروع بيشتر به شرايط تصادفي بستگي دارد تا آرزوي چنين عملي توسط مصرفكننده تازهكار (هوگان ، ۱۹۹۴).
نقش بیسازمانی اجتماعی در گرایش به مواد مخدر: يك رهيافت ساختاري عملكردي دربارة مسئلة مواد مخدر معمولاً عامل فردي را رد میکند و بهجاي آن به ملاحظة كل ساختار اجتماعي روي ميآورد و به اين مشكل جنبة اخلاقي نمي¬دهد. رهيافتهاي ساختاري عملكردي، هيچ نهاد بهخصوصي را جداگانه سرزنش یا انتقاد نمیکنند و استدلال ميكنند كه همة نهادها ضمن تأثير متقابل بر يكديگر، كل سيستم اجتماعي را حفظ مي¬كنند. صنعتي شدن، شهرنشيني و ساير تغييرات اجتماعي در جامعة نوين، بهواسطة تضعيف كنترل اجتماعي كه پيش از اين از طريق ارزشهاي اجتماعي سنتي اعمال ميشد، ازسوي جامعهشناسان شيكاگو، بهعنوان علت بيسازماني اجتماعي شناخته شدهاند (اکرس و سیلرس ، ۲۰۰۴، ص. ۱۶۰).
براساس بسياري از مطالعات، عناصر مختلف بيسازماني اجتماعي داراي روابط دروني هستند؛ زيرا آنها بر يكديگر تأثير ميگذارند. از سوي ديگر، همة عناصر بيسازماني اجتماعي تأثير يكسان بر جرم ندارند؛ بهطوریکه برخي از عناصر بيسازماني اجتماعي بهعنوان متغير ميانگير (واسطه¬اي) عمل ميكنند، ولي برخي ديگر بهطور مستقيم بر جرم تأثير ميگذارند (تایلر ، ۲۰۰۱). عوامل بيسازماني اجتماعي باعث ميشوند كه اعضاي جامعه در تنظيم رفتارهاي خود با مشكل مواجه شوند: فقر، گسيختگي خانواده، بي ثباتي مكاني ساكنان و… به گمنامي و روابط بين ساكنين و مشاركت کم آنها در سازمانها و فعاليتهاي محلي منجر ميشود (ولد و سنپیس ، ۱۹۹۸). نظرية بيسازماني اجتماعي رفتار فردي را تبيين نميكند؛ بلكه اين نظريه، قصد تبيين نوسانات ميزان جرم و گرایش به مصرف مواد را دارد (پولسین و رابینسون ، ۲۰۰۴، ص. ۷۲).
از ديدگاه نظرية بيسازماني اجتماعي، وجود گستردة اعتياد در برخي نقاط جامعه ناشي از مشخصات سازمان اجتماعي است. طرفداران اين نظريه در اين حالت جامعه را ناهماهنگ ميدانند؛ زيرا بخشي از مردم قادر به درك و جذب هدفهاي جامعه نيستند و نميتوانند با دستیابی به هدفهاي مطلوب اجتماعي احساس رضايت و كفايت كنند؛ درنتيجه بهسوي الكل و ساير مواد مخدر روي ميآورند تا رضايتي را كه نتوانستهاند در رابطه با اهداف جامعه كسب كنند، از طريق ديگر به دست آورند. طرفداران اين نظريه از لحاظ ديگر نيز جامعه را ناهماهنگ مي¬دانند و آن حالتي است كه هنجارهاي جامعه قادر به كنترل و تنظيم مصرف مواد مخدر نيست و از قدرت و نفوذ هنجارهاي اجتماعي كه مانع مصرف مواد مخدر هستند، نظير ساير هنجارها، به هنگام بروز تغيير و تحول اجتماعي كاسته ميشود (علیوردینیا، ۱۳۸۷).
کنترل اجتماعی و گرایش به مواد مخدر: براساس نظریه کنترل اجتماعی کسانی که به اجتماع خود دلبستگی دارند، تمایل به تبعیت از مقررات آن نیز دارند، اما کسانی که از اجتماعی خود بریدهاند، ممکن است به نقض آن مقررات تمایل داشته باشند. توجه به متغیرهای خانوادگی و نقش مؤثر سازمانها و نهادهایی نظیر مدرسه و دین در نظریه کنترل اجتماعی و همچنین در تبیین رفتار انحرافی از اهمیت زیادی برخوردار است. افرادی که در محیطهای اجتماعی مشترک زندگی می¬کنند، غالباً اعتقادات مشابه دارند و به ارزشهای انسانی نظیر تشریک مساعی، حمایت از حقوق دیگران و اجرای ضوابط قانونی احترام می¬گذارند. اگر این اعتقادات وجود نداشته باشد یا ضعیف باشد، احتمال مشارکت افراد در اقدامات ضداجتماعی بیشتر است؛ به عبارت دیگر، برحسب نظریه کنترل اجتماعی هیرشی، هر اندازه تعلقات افراد به خانواده و دوستان، قوانین و مقررات، باورها و اعتقادات مذهبی و اهداف دردسترس ضعیفتر شود، تعهدات افراد به جامعه کمتر شده و ضعف تعهد به رفتار انحرافی منجر می¬شود. ضعیف شدن کنترلهای اجتماعی موجب ترغیب فرد بهسمت گروههای بزهکار و ایجاد ارتباط با این گروهها ودر نتیجه موجب یادگیری رفتار مجرمانه و انحرافی ازجمله مبتلا مصرف مواد می¬شود (رابرتسون ، ۱۳۷۴).