روزی که دروازههای صنف را گِل گرفتند
بیاننیوز
✍️ سینا
احمد دانشآموختهی ریاضی است. چندسال است که زمستانها و هنگام تعطیلی دانشگاه، به روستا بر میگردد تا به پسرها و دخترها درس دهد. آنهم در صنفی که سردی از در و پنجرهاش میبارد، و سردی تن هر زندهجانی را کرخت میکند. امسال او از دانشگاه فارغ شد. از همان روزهای اول که به او روستا آمده بود، بچههایی که سالهای قبل، پیش او درس خوانده بودند، گفتند که هرچه زودتر درسها را شروع کند. دخترها بیشتر از پسرها علاقه به درس داشتند. سی دانشآموز پیش او درس میخواندند: هژده دختر و دوازده پسر. دختران، دانشآموزان صنف هفتم و هشتم بودند. روزها سپری شد، زمستان آمد و دمای هوا تا مرز سیوشش درجهی زیر صفر رسید. اما از شوق و علاقهی دختران کاسته نشد. نه سرما و نه برف مانع حضور شان شده نتوانست. خوشحال و مسرور سر صنف حاضر میشدند و به امید روزهای خوب درس میخواندند و با خود فکر میکردند که درسهای ناخوانده و مشقهای نانوشتهی بهار را در زمستان جبران میکنند اما غافل از اینکه این دلخوشیها همانند روز و شب در گذر است و مقطعی. درست سی روز بعد، طالبان آمدند و دروازهی صنفاش را گِل گرفتند، دختران را نگذاشتند که دیگر صنف بروند. گفتند تا امر ثانی درس خواندن دختران تعطیل است و هر شاگرد پسر باید صد افغانی به ما عشر بپردازند. نهتنها دروازهی صنف احمد را، بلکه دروازههای همهی صنفهای روستا را گِل گرفتند. همان روزی که دروازههای صنفها را بستند، دختران دانشآموز را میدیدم که با چشمهای اشکآلود به خانههای شان میرفتند.
نسرین دختر همسایهام دانشآموز صنف هشتم مکتب است. او میگوید، ۴۷۰روز میشود که او به مکتب نرفته است: «۴۷۰ روز، مدت کمی نیست. در این مدت هرنوع فشار را تحمل کردم. چون وضعیت اقتصادی ما خوب نبود. بهار سپری شد، تعدادی از همصنفیهایم که وضعیت اقتصادی شان خوب بودند، رفتند به ولسوالی و جاهای دیگر تا انگلیسی و کمپیوتر بخوانند. من خانه نشستم و به امید اینکه زمستان به کورس بروم و انگلیسی بخوانم و در کنار آن درسهای ناخواندهی بهار را جبران کنم».
پدر نسرین چوپان است و نسرین فرزند بزرگ او. حسین آقا دو ماه میشود که خانه آمده. او در یکی از روستاهای همسایه چوپان بود. هشت ماه دوری خانواده را بهجان خرید تا با پول چوپانی امرار معاش بکند و خرج درس و تعلیم یگانه دخترش را فراهم. با شروع فصل زمستان، حسین آقا به خانه آمد: با پنجاهوپنج هزار افغانی پول نقد و یکدست لباس زمستانی. با آمدن او خندهی گمشده دوباره روی لبهای نسرین و برادراناش نقش بست. نسرین بیشتر از همه از برگشت پدرش خوشحال بود، اما دلیل خوشحالی بیش از حد او، شروع شدن درسها در کورس بود.
حسین آقا میگوید، من تا زندهام کار میکنم تا فرزندانم درس بخوانند، زمستان و بهار نمیشناسم، سرما و گرما برایم فرقی ندارد. هر کاری میکنم تا فرزندانم مانند من بیسواد نمانند. پدر نسرین با پای پیاده و در دمای منفی۳۶ درجهی اینروزها که سنگ از شدت سرما میترکد، کیلومترها فاصله را طی کرده به بازار رفته بود تا برای نسرین و برادرانش کتاب و موادهای درسی تهیه کند. با شروع شدن درسها در کورس، نسرین با دو برادرش با خوشحالی به کورس میرفت. در طول این مدت که نسرین به کورس میرفت، شبها تا دیروقت درس میخواند، مشق مینوشت و بعضی شبها تا نیمهشب بیدار میماند. اما خوشحالی آنها بیش از یک ماه طول نکشید. صبح شنبهی هفتهی پیش، نسرین با برادرش طبق برنامهی هر روز ساعت ۸صبح خانه را مقصد کورس ترک کردند. نیم ساعتی نگذشته بود که هردوی آنها به خانه برگشتند. از سر و صورت نسرین پیدا بود که گریه کرده است. همینکه مادرش حال اورا پرسید، بغض نسرین ترکید و اشکهایش جاری شد: «مادر گل بیاور و به گردنم بیانداز که دخترت از درس فارغ شده». برادر نسرین که با او به خانه برگشته بود، گفت: «امروز طالبان به صنف ما آمدند و گفتند که دختران نباید به کورس بروند، کسیکه از این امر ما سرپیچی کند، اورا به زندان میبریم».
با این حال، اخیرا حکومت مستقردر کابل، دو فرمان جداگانهای را برای تعلیق تحصیل دختران و منع کار زنان در موسسات غیردولتی داخلی و خارجی، صادر کرده است و صدور این فرامین باعث مقامهای بینالمللی از جمله سازمان مللمتحد را به کابل کشانید.
امینه محمد، معاون دبیرکل سازمان مللمتحد به کابل آمده و با طالبان در خصوص از سرگیری آموزش دختران و سایر موارد مربوط به افغانستان، گفتوگو کرده است.