در دنیایی که عاشق تجربههای تازه است، به تعهد و تکرار پناه ببرید
پیت دیویس
منبع: ترجمان
بخش(۱)
حالت جستوجوی بیپایان
شاید شما هم این تجربه را داشتهاید: دیروقتِ شب، شروع میکنید به جستوجو در شبکۀ نتفلیکس تا فیلمی برای تماشاکردن پیدا کنید. عناوین مختلفی را زیرورو میکنید، چند تا پیشپردۀ تبلیغاتی میبینید، حتی سه چهار مقالۀ بررسی فیلم میخوانید، اما نمیتوانید خودتان را ملزم به تماشای فیلم خاصی بکنید. ناگهان به خودتان میآیید و میبینید نیم ساعت گذشته و هنوز گرفتار «حالت جستوجوی بیپایان» هستید، بنابراین منصرف میشوید. آنقدر خسته شدهاید که دیگر نای تماشای هیچ فیلمی را ندارید، پس وقتتان را بیشتر تلف نمیکنید و میخوابید.
من به این نتیجه رسیدهام که چنین حالتی ویژگی معرفِ نسل ماست: در دسترس نگهداشتن گزینهها.
زیگمونت باومن، فیلسوف لهستانی، اصطلاحی بسیار خوب برای این حالت ساخته است: «مدرنیتۀ سیال». باومن توضیح میدهد که ما هرگز نمیخواهیم به هویت، مکان یا جمعی متعهد باشیم، بنابراین مثل مایع در حالتی باقی میمانیم که بتوانیم خودمان را در آینده با هر شکلی سازگار کنیم. و نه فقط ما، بلکه دنیای اطراف ما نیز مثل مایع باقی میماند. نمیتوانیم به شغل یا نقشی، ایده یا جنبشی، گروه یا نهادی تکیه کنیم به این امید که برای مدتی طولانی به همان شکلِ ثابت باقی بمانَد؛ آنها هم نمیتوانند با این امید به ما تکیه کنند. این مدرنیتهی سیال است: همان حالت جستوجوی بیپایان، که به همهچیزِ زندگیمان تعمیم یافته است.
برای بسیاری از کسانی که میشناسم، بیرونآمدن از خانه و واردشدن به دنیای اطراف بسیار شبیه ورود به راهرویی دراز بوده است. ما از اتاقی که در آن بزرگ شدهایم به بیرون قدم گذاشتهایم و وارد دنیایی شدهایم با صدها درِ مختلف که سرزدن به آنها پایانی ندارد. من همهی محاسنِ برخورداری از انتخابهای جدید و زیاد را دیدهام. دیدهام که فرد چقدر لذت میبرد وقتی «اتاقی» را پیدا میکند که برای خودِ واقعیاش مناسبتر است. دیدهام که از درد و رنج تصمیمهای بزرگ کاسته شده، چراکه همیشه میتوانید از آنها دست بکشید، همیشه میتوانید جابهجا شوید، همیشه میتوانید رها کنید، ولی همچنان راهرو سر جای خود خواهد بود. و بیشتر اوقات دیدهام که دوستانم چقدر خوشحال میشوند از اینکه به آنهمه اتاق متفاوت سر زدهاند و، بیش از هر نسل دیگری در تاریخ، تجربههای تازه از سر گذراندهاند.
اما، با گذشت زمان، کمکم جنبههای منفی دسترسی آزاد به آنهمه در را میدیدیم. هیچکس نمیخواهد پشت در بسته بماند، اما هیچکس هم نمیخواهد داخل راهرو زندگی کند. خیلی خوب است که وقتی علاقۀ خود را به چیزی از دست میدهید، گزینههای دیگری را برای انتخاب داشته باشید، اما یاد گرفتهام که هرچه بیشتر از این شاخه به آن شاخه میپرم، از انتخابهایم کمتر راضی میشوم. و اخیراً، کمتر شوق تجربههای تازه را در سر دارم و بیشتر مشتاق آن شبهای سهشنبهی فوقالعادهام که با دوستان قدیمی شام میخوریم، دوستانی که به آنها تعهد دارم، دوستانی که با پیداکردن کسی بهتر از ما رهایمان نخواهند کرد.
پادفرهنگ تعهد
حالا که بزرگتر شدهام، بیشتر و بیشتر از کسانی الهام میگیرم که از حالت جستوجوی بیپایان بیرون آمدهاند، کسانی که یک اتاق جدید را برگزیدهاند، راهرو را ترک کردهاند، در را پشت سر خود بستهاند و در آن اتاق ماندگار شدهاند.
یکی از آنها فرِد راجرز، مجری پیشگام تلویزیونی [برنامهی کودکان آمریکایی] است که قسمت ۸۹۵ برنامهی «محلۀ آقای راجرز» را ضبط میکند، چون خودش را وقف ارائۀ الگویی انسانیتر از برنامۀ تلویزیونی مخصوص کودکان کرده است. یکی دیگر دوروتی دِی، بنیانگذار جنبش کارگری کاتولیک، است که شبها همنشین همان مردمان طردشده میشود، چون برایش مهم است که یکی به آنها متعهد باشد. یکی هم مارتین لوتر کینگ جونیور است -و نهفقط مارتین لوتر کینگ جونیوری که سال ۱۹۶۳ جلوی ماشینهای آبپاش ایستاد، بلکه مارتین لوتر کینگ جونیوری که سال ۱۹۶۷ هزاران جلسهی هماهنگی خستهکننده برپا کرد.