افغانستانتحلیل

چطور بعضی از انسان‌ها دست به خشونت‌هايی بی‌نهايت سنگدلانه می‌زنند؟(۳)

بیان‌نیوز

یک مادر در آمریکای جنوبی فرزندش را کتک می‌زند تا کودک به خودش آسیبی نرساند و مادر نیز بتواند به خودش بقبولاند که انسانی بالغ و مسوولیت‌پذیر است. سرگروهبان گروهان آموزشی، سرکرده‌ی یک باند، و چریک‌ها اعضای تازه‌وارد گروه‌های‌شان را بی‌رحمانه «می‌زنند» تا روابط طولانی‌مدت با هم‌رزمان خود ایجاد کنند و اطاعت بی‌چون‌وچرای زیردستان‌شان را به دست بیاورند، که هر دو برای موفقیت در نبرد اساسی است. پدری در پاپوآ گینه نو روغن داغ روی بازوی پسرش می‌ریزد و امیدوار است پسر آن را تاب بیاورد، چون اگر بخواهد مرد بالغ مورد احترامی در جامعه باشد این کار ضروری است. پسری وارد دعوا با پسری دیگر می‌شود، چون از او کتک خورده است و پدرش به او یاد داده که باید از خودش دفاع کند و هیچ‌وقت اجازه ندهد کسی برایش قلدری کند؛ این پسر وقتی مردی جوان شد، وارد یک بار می‌شود و دعوا راه می‌اندازد، چون یک نفر دوست‌دخترش را اذیت کرده و او باید از شرافتش دفاع کند.

تاگه رای، نویسنده کتاب خشونت فضیلت‌مند

منبع: ترجمان

مردی سعودی که در یک دعوا فلج شده تقاضا دارد فرد مهاجم نیز دقیقا از همان نقطه فلج شود [قصاص شود] و قاضی تقاضای او را بررسی می‌کند. برادری در مناطق روستایی شمال هند خواهرش را می‌کشد، چون رابطه جنسی خواهرش آبروی خانواده را لکه‌دار کرده است؛ مرگ او صرفا راهی برای احیای شرافت خانواده است و اینکه به جامعه‌شان اثبات کنند که باز هم می‌توانند مورد اعتماد باشند. یک دانشجوی آمریکایی به یک «زن آشنا» تجاوز می‌کند تا زنانی را که به او جواب رد داده‌اند تنبیه کند، چون معتقد است زنان زیردست مردان‌اند و اخلاقا باید از دستورات او، به‌عنوان یک مرد، تبعیت کنند. یک بمب‌گذار انتحاری در خاورمیانه خودش و دیگران را می‌کشد، به خاطرِ سرکرده‌ای که برایش حرمت دارد و از سرِ وفاداری به هم‌رزمانش که آنان نیز خواهند مُرد. خلبان جنگنده‌ی آمریکایی روی اهداف داعش بمب می‌اندازد، تعداد زیادی تروریست را می‌کشد و در کنار آن‌ها شهروندان غیرنظامی هم می‌میرند، چون فرمانده‌اش محاسبه کرده که برای رسیدن به آن خیر بزرگ‌تر، یعنی مرگ دشمن، این مقدار قربانی ارزشش را دارد.

تا بی‌نهایت می‌شود از این مثال‌ها آورد. در همه‌ی موارد، اقدام خشونت‌آمیز از نظر مرتکبین، تماشاچیان -و در برخی موارد، خود قربانیان- اقدامی عادلانه است.

اما اگر این احساساتِ اخلاقی هستند که خشونت را تحریک می‌کنند، این حرکت به کدام سو منتهی می‌شود؟ مرتکبین دنبال چه می‌گردند؟ الگوی مشترکی که ما پیدا کردیم این بود که خشونت با هدف تنظیم روابط اجتماعی صورت می‌گیرد.

در مثال‌های بالا، والدین در ارتباط با فرزندان هستند؛ تازه‌واردان و رزمندگان در ارتباط با هم‌قطاران و ارشدهای خود هستند؛ پسرها و مردها در ارتباط با دوستان‌شان هستند؛ خانواده‌ها با جامعه‌شان ارتباط دارند؛ مردها با زن‌ها ارتباط دارند؛ انسان‌ها با خدایان ارتباط دارند؛ و گروه‌ها و ملت‌ها با یکدیگر در ارتباط‌اند. در تمام موارد، مرتکبین از خشونت استفاده می‌کنند تا روابط ارزشمندی را خلق کنند، انتقال بدهند، حفظ کنند، تقویت کنند، تغییر بدهند، محترم نگه دارند، از آن‌ها محافظت کنند، اصلاح کنند، پایان بدهند و برای آن‌ها سوگواری کنند.

مسلما افراد و فرهنگ‌ها با هم فرق دارند، هم از جهت شیوۀ اجرای این موارد و هم از جهت زمینه‌هایی که در آن‌ها فکر می‌کنند خشونت وسیله‌ای قابل‌قبول برای تنظیم امور است، اما هدف یک چیز است. هدفِ خشونت حفظِ نظم اخلاقی است.

از نظر خیلی‌ها این نتیجه منطقی نیست. رنج یقینا چیز بدی است. اخلاقیاتِ هر کسی در بطن خود باید رنج را به حداقل برساند و فقط وقتی که واقعا ضروری است آن را به میدان بیاورد. اما این سخن پیش‌فرضی دارد، پیش‌فرضی که می‌گوید برترین خیر اخلاقی در زندگی همانا رسیدن به خوشبختی و دوری از رنج است. اما این پیش‌فرض، که شاید مثل بسیاری پیش‌فرض‌های دیگر برای ما معقول به نظر برسد، صرفا یک آرمانِ مدرن و غربی است. فرهنگ‌ها و دوره‌هایی در تاریخ وجود دارد که در آن‌ها مردم مشخصاً ارزشی برای شادی قایل نیستند، یا به‌صورت فعال در جست‌وجوی رنج‌اند، چون به‌لحاظ اخلاقی آن را تطهیرکننده می‌دانند. دستورالعمل‌های پروتستان‌ها در اواخر قرن شانزدهم و اوایل قرن هفدهم به خوانندگان خود می‌گویند رنج یک خیر اخلاقی است که باید به دنبال آن بود و از آن لذت برد. در قرون هجدهم و نوزدهم، اعدام در ملأ عام غالبا منظره‌ای تماشایی برای عموم بود که مردم طوری به مشاهده‌اش می‌رفتند که گویا پیک‌نیک رفته‌اند.

شاید وسوسه شوید که این‌ واقعیت‌ها را تصادف‌هایی تاریخی یا کارهایی سادیستی بشمارید. ولی، در بهار ۲۰۱۱، آمریکایی‌ها در خیابان‌ها جشن گرفتند چون اسامه بن لادن کشته شده بود، و همین تازگی، در تابستان گذشته، اسرائیلی‌ها روی تپه‌ها جمع شده بودند تا بمباران غزه را ببینند و جشن بگیرند. هنوز هم مردم عادی برای خشونت هلهله‌ی شادی سر می‌دهند.

آیا این بدان معناست که ضرورتا خشونت «حس خوبی» دارد یا آدم‌ها هیچ‌وقت در حین ارتکاب خشونت دچار تعارض نمی‌شوند؟ خیر. آدم‌ها از آسیب‌رساندن به دیگران نفرت دارند. ممکن است ارتکاب خشونت به‌شدت استرس‌زا و ناراحت‌کننده باشد و ممکن است نیازمند یادگیری، حمایت اجتماعی و تجربه باشد. اما این در بسیاری از کارهای اخلاقی دیگر نیز وجود دارد. گفتن حقیقت یا پای‌مردی‌کردن بر حق نیز دشوار است. اساسا مردم اغلب از عهده‌ی کاری که باید انجام دهند، برنمی‌آیند. اکثر ما می‌دانیم که پریدن وسط آب‌های یخ‌زده برای نجات کسی که در حال غرق‌شدن است یک بایسته‌ی اخلاقی است، اما معنایش این نیست که حتما این کار را می‌کنیم.

 

اخبار مرتبط

Back to top button